در سياهی شب يلدا خود را گم کرده بودمنه چراغی نه فانوسی نه سو سوی ستارهایهر چه گشتم کمتر يافتمخسته و درمانده به خواب رفتمبه اميد صبحی روشن و آفتابی، تا شايد دوباره ببينم او را ...ا
شاعر: بابام
posted by name @ 4:47 PM
Post a Comment
<< Home
View my complete profile
0 Comments:
Post a Comment
<< Home