!زندگی زیباسط

Saturday, January 28, 2006

:: چهارشنبه، 9 آذر 1384، ساعت 16:3

بابا طاعر عريان:
ته که نازنده چشمون سرمه سایی ته که زیبنده بالا دلربایی
ته که مشکین دو گیسو در قفایی به ما واجی که سرگردان چرایی
عطار نيشابوری:
دلم دردی که دارد با که گوید؟ گنه خود کرده تاوان از که جوید؟!
دریغا! نیست همدردی موافق که بر بخت بدم خوش خوش بموید
مرا گفتی که ترک ما بگفتی به ترک زندگانی کس بگوید؟
کسی کز خوان وصلت سیر نبود چرا باید که دست از تو بشوید؟
ز «صد بارو» دلم روی تو بیند ز «صد فرسنگ» بوی تو ببوید
گل وصلت فراموشم نگردد وگر خار از سر گورم بروید

راسطش خيلی با خودش کلنگ جار رفتش که اينو بزاره اينجا يا نزاره! خيلی دوسوشن داره ولی می‌ترسيد يه وخطی دل اون چنتايي که ميان اينجا بيگيره... ولی خداييش غشنگن نه!! مخسوسا وختی ممد رزا با کمی دخل و تجاوز ميخونطشون..
اِنی وی.. اين ربائی حم از برادر جان بر کف و بسيجی خيام به عنوان چانته واثه دلايی که ممکنه خدای نکرده گرفطه باشه:

ای دوست بیا تا غم فردا نخوریم وین یکدم عمر را غنیمت شمریم
فردا که ازین دیر فنا درگذریم با هفت هزار سالگان سر بسریم

البته گويا خود خيام اينو به اثم دوبيتی سبت کرده بوده...

0 Comments:

Post a Comment

<< Home