!زندگی زیباسط

Saturday, January 28, 2006

گل سرخ :: شنبه، 28 آبان 1384، ساعت 10:48

يه فرشته اومد و گفت ديگه هق نداری گل سرختو نگاه کنی! می طونی ببينيش ولی هق نداری نگاهش کني، هق نداری بوش کنی و من غبول کردم! نميدونم چرا! شوکه نشده بودم ولی...
نميطونستم تهمل کنم.. برای همينم خواهش کردم تمنا کردم که باشه نگاهش نميکنم بو نمی کنم فغط بزار اين سرخ ترين گل سرخ رو آبياری کنم... .
آره راست ميگی اين کار حم لياغت ميخواد!
ولی اينو ديگه حيچکس نميتونه ازم بگيره!!! دعا. دعا ميکنم از خدا ميخام که بارون بگيره. از قتره های بارون ميخام گل سرخمو سيراب کنن، گردوخاک رو از روی گلبرگهاش پاک کننو جانش رو شاد.

0 Comments:

Post a Comment

<< Home